نمیخواستم برات از بدیها بنویسم اما مامانم باید بفهمی دشمنات کین همونایی که خودشونو دوست نشون میدادن تو اوج خوشی از حسادت نتونستن خوشیمونو ببینن وتو اوج روزهای سخت فقط واسادن کنارو نگا کردن مامانم خداروشکر بابات و خاله هات و دای هات و مادر بزرگ وپدربزرگ مادری مهربونی داری و خدا رو شکر که سلامتیم ومطمین باش به لطف خدا خودمون دوباره بلند میشیم ولی خداروشکر که من وتووبابا دشمنامونو شناختیم
نمبخواستم از بدیها چیزی برات بنویسم اما.......
دوساله شدن عشقم
دوساله شدن مبارک عشقم دوساله پیش چنین شبی دلم پر میزد برای دیدنت دیدار اول چه حس ها وچه فکر هاو چه نگرانی هاکه نداشتم همه ی حرفام رو فقط خدا میدونه وخودم بعداز دیدنت چه شدم ان را هم فقط خدا میدونه امیر علی ام دوسال باهم گذشت امیدوارم سالیانی کنار هم باشیم دو سالی که گذشت با خنده وحرفهایت تا اوج شادی رفتم وباگریه وناراحتیت تا اوج ناراحتی زمین خوردی مردم مریض شدی مریض شدم منتی نیست همه مادر ها همین خصلت را دارند این را بدان بعد ها هم ازت توقعی ندارم فقط میخوام صالح باشی واز خدا میخوام کنار هم باشیم خدایا امشب که تولد فرشته ی توست من بالای وبلاگش دوسالگی اش را خوندم کلی خوشحالم شکر پسرم یکسال بزرگتر شد شکر